۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

ابو حمزه - ۳۵



Sent from my iPhone٣٥-
أَبْكِي لِسُؤالِ مُنْكَرٍ وَنَكِيرٍ إِيايَ أَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْياناً ذَلِيلاً حامِلاً ثِقْلِي عَلى ظَهْرِي، أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ يَمِينِي وَاُخْرى عَنْ شَمالِي إِذِ الخَلائِقُ فِي شَأْنٍ غَيْرِ شَأْنِي لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ، وَجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ وَذِلَّةٌ

٣٥-ترجمه موزون دعاي ابو حمزه:
از براي پاسخ افرشته ها
من بگريم بر تمام كرده ها
من بگريم بر خروجم از مزار
با تن عريان و آن حال نزار
گريم و بر دوش من بار گران
با دو چشماني پر از سوز عيان
هر دمي چشمم به سويي مي رود
مردمان ، هر يك به كاري مي رود
هر كسي آن روز ، سرگرم خود است
از غمي غير از غم خود، بي خود است
چهره هايي شاد و خندان از ثواب
ديگري گريان ز فرجام و عقاب
گرد غم بنشسته بر سيمايشان
غرق در ذلت ز هر كردارشان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.